به اسمت که میرسم...تمام حرفهایم خلاصه میشوند در تو...
به نامت که میرسم...همه نوشته هایم را فراموش میکنم...
انگار حرفهای زیادی بلد نیستم ...انگار فقط تو و خاطره هایت ...
هجوم آورده اید به افکارم...من تنها چشمان تو را می بینم...
وگوشه ای از لبخندت ...دیگر از عشق...چیزی نمی دانم...